مرگ اروم...

دیــوونـه بـــازیـهای مـا دوتـا

میدونی سخت تر از همه چیه؟؟؟

اینکه پرده ی اشک تا پشت پلکهات بیاد...وبغض راه نفست رو بگیره...

ولی با لجبازی تموم نذاری یه قطره اشک از چشمات بریزه...

قطره ی اشک سمجی رو که شبنمی روی چشمات شده با نفرت پس میزنی...

تو تاریکی خودتو بغل میکنی تا لرزی که به تنت نشسته اروم بشه...

سردته داری یخ میزنی...اما یه دفه یه جفت چشم مخملی پیش چشمت نقاشی میشه

و تا مغز استخونهات رو اتش میزنه...

گر میگیری...دستتو بلند میکنی تا لمسشون کنی...

تا باور کنی اون چشمها هنوز هستند و دارن نگاهت میکنند...

ولی تنها چیزی که حس میکنی تاریکی و سیاهیه ...

اون موقعست که میشکنی...روی زانوهات می افتی...

دیگه نگران ریختن اشکات نیستی...

چون تو تنهایی هات کسی نیست که اشکهاتو ببینه...

اشکها یکی یکی رو صورتت فرود میاند...

و تو حس میکنی که خیسی اشک رد نوازش اون رو صورتته...

زیر لب اسمشو زمزمه میکنی شاید بیاد...شاید برگرده...

تمام وجودت گوش میشه و منتظر شنیدن اسمت از زبون اونی...

یواش یواش صدات اوج میگیره...

حالا دیگه داری فریاد میزنی...

با این فکر که اون قدر ازت دوره که صداتو نمیشنوه...

الانه که سرگیجه هات شروع میشه...

هر چی تاریکی دور و برته میچرخه...

میچرخه و میچرخه تا به زمین میزنتت...

نفست میگیره...مثل ماهی که از اب دور مونده

دهنت رو باز و بسته میکنی

تا شاید هوایی که گم کردی به ریه هات برگرده...

دستتو همه جا میچرخونی تا خودتو نجات بدی...

دنیا هنوز میچرخه و میچرخه...

هیچ رمقی واست نمونده تن خسته و بی جونت رو سنگهای یخ زده

می افته چشمات بسته میشه...وتاریکی تو رو تو خودش میبلعه...

 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+ 28 / 8 / 13925:8 PM shiNy GiRl |